تئاتر کالیگولا در تهران

(براي آناني كه ۶۰ اجرا را از دست داده‏ اند) :

 

" خود من اگر مي‏ توانستم پدرم را انتخاب كنم هرگز به‏ دنيا نمي‏ آمدم."

                                                                                           «هليكون»

"ما با رنج دادن ديگران خود نيز رنج مي‏ كشيم."

                                                                                           «كاليگولا»

"زندگي سخت است اما هنر و مذهب و عشق هستند كه به ما كمك مي‏ كنند."

                                                                                          «كاليگولا»

تأتر «كاليگولا»[1] به كارگرداني همايون غني ‏زاده به مدت دو ماه در تماشاخانه ايرانشهر واقع در تهران به اجرا درآمد. اين نمايش كه با تغييراتي در اصل آن به اجرا درآمده بود، برداشتي  از نمايشنامه‏ اي با همين عنوان[2] از نويسنده مشهور قرن بيستم «آلبركامو»[3] بود كه  ترجمه از زبان اصلي آن را شايا قاسم‏پور (نوه پسري دكتر قاسم‏پور- داروخانه دكتر قاسم‏پور در زمان حيات ايشان براي سال‏ ها ابتدا در ميدان چراغ برق جنب چلوكبابي بهار و بعدها در ابتداي استرآبادي محلۀ بابل برقراربود- كه دانش‏ آموخته زبان و ادبيات فرانسه از دانشگاه تهران مي ‏باشد) برعهده داشته‏ است. او مي ‏نويسد: " آلبركامو كاليگولا را بر اساس شخصيت واقعي امپراتور روم، گايوس ملقب به كاليگولا نوشت و در طول سال‏ها بارها بازنويسي و ويرايشش كرد. ماجرا در شكل كلي‏ اش بدين قرار است كه كاليگولا پس از مرگ خواهر و در عين حال معشوقه‏ اش به نوعي جنون مي‏ رسد. جنوني كه كامو در نمايشنامه‏ اش پشتوانه آن‏را دركي عميق از محدوديت و ناتواني انسان در برابر سرنوشت و مرگ قرارمي‏ دهد؛ انسان‏ها مي‏ ميرند و خوشبخت نيستند. همين است كه كاليگولا را به طغيان وامي‏دارد كه از تمام اقتدارش استفاده كند، محدوديت‏ ها را بشكند، ارزش‏ ها را تحقير كند، تا به ناممكن( در نمايشنامه به صورت نمادين به ماه) دست يابد. او به پادشاهي مستبد بدل مي ‏شود كه خود بيشتر از همه در رنج است. دست به هر كاري مي ‏زند تا اطرافيانش را به فكر وادارد. تا آخر خط پيش مي‏ رود، اما در نهايت «ناممكن‏ ها» ممكن نمي‏ گردند و او به ماه دست نمي ‏يابد."[4]

اجراي نمايش كاليگولا به كارگرداني همايون غني‏زاده كه آن‏را در عين ‏حال به جهت باز بودن برخي ديالوگ‏ ها( جابجايي و كوتاه و بلند شدن برخي ديالوگ‏ ها در اجراهاي مختلف بين بازيگران)، حركات حين اجرا و پوشش متغيير بازيگران(همچون چتر و لباس كاسونيا و حركت ‏هاي غلام در صحنه) و... مي‏ توان فراتر يك تأتر ديد، سرشار از نمادها و نشانه ‏هاي اسطوره‏ ای و كهن نمونه ‏هايي چون جاودانگي، مرگ، تقدير و زمان، جبر، ايزدان و الهه‏ گان المپي، زن، عشق، قهرمان، نان، شراب، خون، تثليث و تربيع، آيين ‏هاي قرباني، آنيما و آنيموس (از نگاه روانشناسي جنبه زنانه مردان و جنبه مردانه زنان كه در اين نمايش به صورت آرايش كردن، لاك زدن و زايش ونوس از كاليگولا ديده مي‏ شد)، شام آخر( مي ‏تواند اشاره‏اي تلويحي به شام آخر میترا در آیین مهرپرستی قبل از مسیحیت و یا شام آخر مسيح با حواريونش داشته باشد كه نقاشي‏ هاي بسياري متأثر از آن كشيده شده همچون شام آخر اثر لئوناردو داوينچي)، ماه، تخم مرغ، لباس سفيد مردان و لباس سياه زن و... است كه به‏ خوبي از دست پرداخت به آنها برآمده.

سه ساعت نمايش كه در صحنه آشپزخانه ‏اي اجرا مي‏ شود، مي‏ تواند ارجايي باشد به پرخوري به عنوان يكي از هفت گناه برشمرده شده در مذاهبي چون مسيحيت. بازيگران در اكثر صحنه‏ ها يا در حال درست كردن خمير نان هستند كه در پخت پيتزا و بازي‏ هاي در صحنه از آن استفاده مي‏ گردد و يا در حين خوردن ماكاروني به عنوان شام كه بازهم ريشه در خمير آرد دارد. روزمرگي و كسالت ‏بار بودن زندگي ماشيني معاصر از همان ابتدا در طرح تكرار برخي رفتارها همچون تكرار موسيقي، تكرار صداي پاي غلام، تكرار كلماتي چون "هيچ" كه به معناباختگي در زندگي معاصر اشاره دارد، تكرار ژست ‏هايي كه نگهبان در طول اجرا مي‏ گيرد( كه بيشتر يادآور ژست‏ هاي مدل‏ هاي مُد است) و آشپزخانه جايي كه زنان بيشترين زمان روزانه خود را در آن مي‏ گذرانند، مورد نقد و پرسش جدي قرارمي‏ گيرد. عنصر ماه در پس زمينه و برروي ديوار به شكل تصويري ديجيتالي حضور دارد كه گذشت زمان را با چرخش و تغيير شكل خود از كره كامل تا هلال نازك پس از چهارده شب نشان مي ‏دهد. اين شكل هلال ماه در حجمي كه براي قرارگيري روي دستگاه تهيه خمير در جلوي صحنه درنظر گرفته شده نيز تكرار مي‏ شود. اين‏چنين "ماه با چرخه تغيير شكل آرام خود كه به مرگ تدريجي مي ‏ماند از هلال به بدر كامل و برعكس در طول اعصار و در فرهنگ‏ هاي مختلف جزو عوامل مؤثر در نشانه‏ گذاري زمان و تقدس بخشيدن به آن بود"[5].    "تقويم‏ هايي كه بر اساس ماه شكل گرفته ‏اند به ‏ويژه در كشورهاي بدون فصول مشخص بكاررفته ‏اند و بيشتر نقشي آييني و مذهبي‏ دارند، برعكس تقويم‏ هاي خورشيدي كه تقويم ‏هاي كشاورزي، اقتصادي و سياسي‏ اند و در كشورهاي با فصول مشخص نقش اساسي دارند. با اين حال گفتني ‏ست كه در بيشتر فرهنگ ‏ها رابطه نشانه‏ گذاري زمان در ابتدا ميان ماه و واحدهاي زمان بوجود آمد. از اين منظر به نظر مي‏ رسد نزديكي و يكسان بودن دو واژه ماه به معني كره ماه و ماه به معني جزئي از سال نيز مثلاً در فارسي، انگليسي(Month,Moon)  و يا در آلماني(der Monat , der Mond) بي ارتباط نباشد"[6]. مراحل چندگانه ماه در خاور دور حكايت از زندگي دوباره يا همان زنده شدن پس از مرگ دارد و هم به دليل تأثيرش بر طبايع انساني و طبيعت كره خاكي با باروري و زايش در ارتباطي نزديك است.

از نشانه‏ هاي ديگر  مي ‏توان به حضور سه نان در دكور صحنه، سه خمير در دست سه بزرگ ‏زاده كه با آن به بازي مي ‏پردازند، سه جام شراب، سه ظرف مسي و سه مرد دور ميز كه به چهار نفر ارتقا مي ‏يابند، تكرار و كشيدگي در كلمه «سه ساااااااال»، «سه روز و سه شب» و «هنر، مذهب و عشق»، «نَه خون، نَه تب و نَه مرگ»، در صحنه شام سه مرد در طرف راست و چهار مرد كه در طرف چپ زن دور ميز نشسته‏ اند، سه جنايتي كه به يكي از بزرگ ‏زادگان نسبت داده مي ‏شود و منجر به مرگش مي‏ گردد، تكرار سه بار كلماتي چون «عشق»، «ديوانه» و «نداره»، چهار پرده كه با تغيير موسيقي نشان داده مي‏ شود و حضور سه بزرگ ‏زاده (موكيوس، جوجو، مريا) در نمايش اشاره كرد، كه در مجموع مي‏ تواند ارجاعي باشد به حضور تثليث و تربيع در آيين‏ هاي مسيحي و يا نقش ماندالايي آن كه زمان و مكان ازلي را در خود پنهان مي ‏دارد، همچون نقش دايره و مربع در ايران و هند. حضور دو زن در اطراف كاليگولا كه يكي را هرگز نمي‏ بينيم – «دروسيلا» خواهر و معشوقه نخستين ‏اش كه مرگ او سبب گمگشتگي و جنون اش مي‏شود- و ديگري «كاسونيا» كه در اواخر نمايش به دست كاليگولا (با تخم مرغ‏ هايي كه از آسمان بر سرش مي‏ ريزد) كشته    مي ‏شود در دوره ‏هاي متأخر مي ‏توانند نمادهايي از حضور دو زن در اطراف مسيح‏ باشند كه تا سال ۱۹۵۰ در بيرون از تثليت مردانه مسيحي قرارداشتند(مريم عذرا و مريم مجداليه).

احساس نياز انسان و خواستش براي دست‏يابي به جاودانگي و ناميرايي نيز از كهن مضاميني ‏ست كه در طول قرن‏ ها و در فرهنگ ‏هاي مختلف او را درگير خود كرده. قديمي ‏ترين بيان اين خواست در اسطوره گيل‏گمش[7] بين‏ النهريني مشاهده شده كه از حالت‏ نيمه خدايي برخوردار بوده‏. در اين نمايش كاليگولا را به سبب رفتارهايي چون دخالت و خواست تغيير در سرنوشت انسان‏ ها، پادشاهي و تعيين سرنوشت مردم براي مردن يا زنده‏ بودن( كه البته باز در اينجا مضموني چون پادشاه خدا[8] نيز مي‏ تواند مطرح شود)، نمايش تداعي پرواز كه در آن حالتْ عنوانِ آزادترين مردِ امپراتوري را بر خود مي‏ گذارد، مي‏ توان نيمه خدايي دانست يا انساني كه به سمت ناممكن ‏ها پيش مي رود. قهرمانان اين راه هميشه نياز به يك همراه داشتند كه كمك حالشان باشد همان‏طور كه گيل‏گمش را انكيدو همراه بود در اينجا نيز «هليكون» اين نقش را برعهده دارد. اوست كه با كاليگولا مشورت مي‏ كند و آگاهي مي ‏دهد، او را از وجود توطئه كودتاچيان با خبر مي‏ كند و برايش به جستجوي ماه مي ‏رود( اما جستجويي بي بازگشت). در اولين پرده نمايش در بخشي از سخن خود كاليگولا خطاب به «هليكون» چنين مي‏ گويد: "من يكهو احساس كردم كه به ناممكن نياز دارم، به جاودانگي، به ماه، به چيزي كه شايد احمقانه باشد ولي از اين دنيا نباشد." و در گفتگويي ديگر اين ‏بار خطاب به كاسونيا مي ‏شنويم كه "من سلطنت بر سرزميني را مي‏ خواهم كه در آن ناممكن پادشاهي كند، و وقتي ماه بر روي زمين آمد و در دستانم قرارگرفت آن وقت ديگر موجودات نمي ‏ميرند و خوشبخت مي ‏شدند.

نگاه نقاشانه در اين تأتر نيز در صحنه تولد ونوس[9] از شكم كاليگولا و طرز لم دادن و نشستن وي بر روي ميز، صحنه نمايش خوردن شام با بزرگ ‏زادگان و اطرافيان كه در انتها به رانده شدن يكي از جمع مي‏ انجامد، چيدمان و حركت بازيگران بر روي صحنه نمايش، انتخاب و بكارگيري رنگ‏ ها در لوازم و دكور صحنه بخصوص رنگ قرمز مبل راحتي و قرمز چتر كاسونيا(تنها زن صحنه نمايش) با پيراهني توري مشكي، ايجاد پلان ‏بندي و رنگ در انتخاب و زمان‏ هاي پخش موسيقي متن نمايش و تكرار آن به طرز چشم‏گيري مشهود است.

شايد دانسته و آگاهانه، شايد هم به صورت ناخودآگاه با استفاده از رنگ قرمز در چتر و پيراهن مشكي تنها زن بازيگر در صحنه نمايش، ارجاعي نمادين به جهان پس از مرگ داديم و مرگ او را از قبل براي بينندگان پيشگويي كرديم. مرگ او و مرگ كاليگولا در پايان نمايش كه نمادي از انسان معاصرند، بدون دست‏يابي به ماه به عنوان نماد ناممكن‏ ها و بدون درك واقعي عشق و خوشبختي به دست انسان ‏هايي ديگر. رنگ قرمز نمادي‏ست از خون ريخته شده «دروسيلا» كه در ميانه نمايش از مرگش آگاه       مي‏ شويم، كشته شدن «كاسونيا» در صحنه‏ هاي پاياني، مرگِ سگِ اسكيپيون، خون ريخته شده همسر بزرگ ‏زاده‏ اي كه كاليگولا با او همبستر شده بود و خون دو بزرگ‏ زاده ‏اي كه به امر كاليگولا كشته مي‏شوند و در نهايت پيشگويي مرگ قهرمان كه پايان نمايش را براي مخاطب خود به يك تراژدي تبديل مي ‏كند. تراژدي حاكم بر جهان واقعي نويسنده – آلبركامو- و انسان‏هاي آن عصر كه هفت سال در جنگي جهاني و خانمان‏سوز دنيا را به دست خودِ اَبَرانسانِ نژادي با دروغ‏ ها و خواسته‏ هايش به ورطه نابودي كشاند.

لباس سياه زن نمادي‏ست از جهان زيرين يا هبوط انسان، كه زن را با خوردن ميوه ممنوعه دانش مسبب آن مي‏ دانند. دنياي پس از مرگ، دنياي پس از هبوط، جهان تاريكي‏ ها، نمادي از شب و ظلمت حاكم بر انسان معاصر( مي‏ دانيم كه اين نمايش‏نامه در اواخر جنگ جهاني دوم نوشته شده) كه وجود ماه و جستجوي پي آن يافتن نور اميدي در دل اين تاريكي‏ هاست، هر چند كه در پايان به هيچ دست نمي‏يابند.

آيا مي‏ توان گفت كه آلبركامو «هيتلر» را همان پادشاه ديوانه – كاليگولا- مي‏ خواند، كه ابتدا معشوقه خود را از پاي درآورد و سپس خود را كشت، بدون آنكه به دنيايي كه در ذهن خود براي ديگران ساخته‏ بود دست ‏يابد و برايشان معلمي باشد كه از همه‏ چيز آگاه است؟ شعاري كه گوبلز- رئيس سازمان تبليغاتي آلمان‏ ها در دوران حكومت هيتلر- مي‏ داد "دروغ هرچقدر بزرگ‏تر باشد باور آن براي مردم راحت ‏تر است" بسيار نزديك به آن ‏چيزي‏ست كه از زبان كاليگولا شنيديم" دروغ همه‏ چيز و همه‏ كس را با اهميت مي كند".  

 

 

مشاور، برنامه ‏ريز، دستيار كارگردان و مسئول روابط بين‏ الملل اين تأتر نيز پويا منشي ‏زاده (نوه دختري محمد اسدالهي- يادآوري اين نكته ضروري ‏ست كه نانوايي آقاي اسدالهي بيش از چهار دهه است در ابتداي محله پنج‏شنبه بازار بابل جزئي جدايي ‏ناپذير از فرهنگ بومي آن منطقه شده و توجه به آن به عنوان يادماني كه آرام آرام در بخشي از حافظه تاريخي‏ مان جاي گرفته، ثبت گوشه‏ اي از آن ‏چيزهايي‏ ست كه فضا و اتمسفر تنفسي ما را در مردم‏ شناسي فرهنگي و بومي ساخته‏ اند-  كارشناس ارشد رشته برق از دانشگاه تهران) جواني ‏ست كه سومين تجربه خود را با اين گروه - گروه مونگو- پشت‏ سر گذاشته. در بروشور منتشر شده گروه، فعاليت‏ هاي قبلي و بعدي كه با همين كارگردان انجام شده يا قراراست انجام شود، اينگونه آمده: در انتظار گودو، ددالوس و ايكاروس(اجرا در شهرهاي آلمان و فستيوال باربيكن انگلستان)، آگاممنون، آنتيگونه (توليد كشور استوني)، باغ آلبالو. انتخاب چنين موضوعات و عناويني با اجراهايي موفق نشان از آگاهي و اشراف اين جوانان نسبت به متون و اسطوره‏ هاي ملل ديگر دارد كه ستودني و قابل تأمل ا‏ست.

                                                                                                 حسين روانبخش

۱۲۸-۳۰۲-۱۳۸۹-۵-۲۳-۱

                                                                                                        كرج



[۱] . كاليگولا(Caligula) -امپراتور دیوانه- : کالیگولا سومین امپراتور روم بود که از سال ۳۷ تا ۴۱ میلادی فرمان راند. اولین امپراتورهای رومی اعضاء خانواده اگوستوس بودند. گایوس سزار(۱۲ ـ ۴۱ میلادی) - - Gaius Caesar که به کالیگولا (به معنی پوتین های کوچک) معروف بود، در سال ۳۷ میلادی به امپراتوری رسید. سربازان ارتش، که پدرش فرماندهی آنان را به عهده داشت، نام مستعار کالیگولا را به او دادند، چرا که او پوتین‏های سربازی کوچکی به ‏پا می‏ کرد. بعد از آنکه کالیگولا امپراتور شد، سلامتی عقل خود را از دست داد. یکی از وقایعی که توسط تاریخ ‏نگار رومی سیوتاتیوس (۶۹ـ ۱۰۴ میلادی) ثبت شده‏ است، توضیح می ‏دهد که کالیگولا به ارتش بسیار آموزش دیده و قدرتمند خود دستور داد در ساحل دریا صدف حلزون جمع کنند. او به اسب مورد علاقه خود لقب کنسول (عنوان یکی از مسئولین رده بالای روم) را داده بود. وی همچنین با خواهر خود «دروسیلا» ازدواج کرد، اما بعد او را کشت. اعضاء گارد محافظِ او (پراتورها) در سال ۴۱ میلادی، او را به قتل رسانند.

[۲] . آلبركامو اين نمايش‏نامه را به سال ۱۹۴۴ ميلادي نوشت. در اكثر آثار او كه روشنگر دوران اگزيستانسياليسم( كامو به شخصه منكر اگزيستانسياليست خواندن خود و آثارش بود) و ماقبل آن در ادبيات فرانسه هستند "نوعي نوميدي بدون شور و هيجان بيان مي‏شود. تنهايي قهرمانان مطلق است، نه در جامعه‏ اي كه معناباختگي‏ اش را افشا مي‏ كنند ادغام مي‏ شوند و نه تاريخ را جدي مي‏ گيرند".( سيد حسيني، رضا، مكتب‏ هاي ادبي(جلد دوم)، انتشارات نگاه، چاپ دوازدهم، تهران ۱۳۸۴، ص ۹۷۳) 

[۳] . آلبركامو نويسنده شهير فرانسه در ۱۹۱۳ در الجزاير متولد شد و تنها دو سال پس از دريافت جايزه نوبل، در اثر سانحه رانندگي به سال ۱۹۶۰ درگذشت.

[۴] . برگرفته از بروشور دو برگي تأتر «كاليگولا» كه در زمان اجراي اين تأتر(تير و مردادماه ۱۳۸۹) در تالار ايرانشهر منتشر مي ‏شد.

[۵] .  فكوهي، ناصر، "اسطوره‏ شناسي سياسي"، انتشارات فردوس، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۸، ص ۳۸۶

[۶] . همان، ص ۳۸۷

۷] .  :Gilgamešحماسه گيل‏گمش دست كم مربوط به چهار هزار و پانصد سال پيش است. "گيل‏گمش در حماسه كهن، همانند هر باورمند توتم‏ پرستي نياي خود را از جاودانان مي ‏شمارد و در جستجوي او برمي‏ آيد تا از وي نام گياهي را بپرسد كه موجب زندگي جاويد در انسان فاني مي‏ شود." (رستگارفسايي، منصور،" پيكرگرداني در اساطير"، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، چاپ دوم، تهران ۱۳۸۸، ص ۸۱) دراين راه به گياه دست پيدا مي‏ كند اما در غفلتي مار آنرا از او مي ‏ربايد. اين چنين است كه مار هرساله با پوست ‏اندازي خود جاودان مانده است.

 

[۸] . "در آغاز شاهان تكراركننده اعمال خدايان بر زمين بودند و سپس با آنها شخصيتي مشترك پيدا كردند و در مرحله بعد خود تجسم خدايان زميني شدند." (پيكرگرداني در اساطير ، ص ۱۴۵)

[۹] . Venus: ونوس يا آفروديت، دختر زئوس و ديانا و همسر هفائيستوس. خداي عشق و زيبايي ست كه به همه خدايان و انسان‏ ها لذت و شادي مي ‏بخشد. در اشعار متأخر گفته شده كه او از نور سطح درياها بوجود آمده و نامش هم به همين معناست.(همان، ص ۳۳۴)

 

Welcome

Welcome to Hossein Ravanbakhsh's official website.This website contains a selection of Ravanbakhsh's artworks. He lives and works in Qaemshahr, Iran
 

Blog

برگزاریِ کارگاه یکروزهٔ انیمیشن
آشنایی با زمانبندی و تکنیک‌های انیمیشن | 01/14/2019

آموزشگاه آزاد هنرهای تجسمی دانه در نظر دارد در تاریخ ... بیشتر بخوانید

More Blog Entries